1.یه وقتایی هم آدم از اینکه هیچی واقعی نیست سرش سوت می کشه ها؛نه روابط؛نه مناسبات؛نه گفتگوهای روزمره؛نه بیا بروها؛خلاصه که هیچی علی برکت الله...



2." تاریخ انقضا " هم فقط اونجا که وقتی از آدمهایی که دوسشون داری دورتری حالت بهتره...



3.می ترسم نه از اون ترس ها که چراغ اتاق خواب و تا صبح روشن بذاری تموم شه...
یا اون ترس ها که با یه بغل گرم و نرم و جمله ی " من اینجام از چی می ترسی ديوونه" کم شه...
یا ترس هایی که دیدن فیلم های " ژانر وحشت " تا مدت ها به جونت می ندازه...
نه؛ از اون ترس ها که باعث میشه پتو بپیچی دور خودت بری بشینی تو بالکن زل بزنی به آسمون...
یا موسیقی گوش کنی با صدای بلند...
اون ترس ها که باعث میشن دیگه از هیچ کس و هیچی نترسی...