" آقای دلتنگی "

رو به گندمزارها می آیی ای مولای گندمگون
آیه ی صلحند چشمان شما؛"والتین والزیتون"

قاسم صرافان..
" اللهم عجل لولیک الفرج "

" مریما  "

احساس می کنم تعداد جیغ های بنفشی که باید هر بار که برق رفت می کشیدم اما جلوی خودم و گرفتم دیگه خیلی زیاد شده انقد که راه نفسمو بسته...

زندگی لیلی ست...   بیدل...

خوبی مهمونی های ساده با آدمهای بی شیله و پیله هم اینه که آدم هر زمانی که خسته شد می تونه بره دراز بکشه و بخزه توی عوالم خودش...

" آقای دلتنگی... "

رو به گندمزارها می آیی ای مولای گندمگون
آیه ی صلحند چشمان شما؛"والتین والزیتون"

قاسم صرافان...
" اللهم عجل لولیک الفرج "

مرا هزار امید هست هر هزار حسین (ع)...❤

بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و اَسْرتی یا ابا عبدا...❤

امام سوم دنیا؛امام عاشورا     اگر تویی هدف عشق؛خوش به حال خدا...   علی اکبر لطیفیان...

" السَّلام عَلی الحُسَین و عَلی عَلِّی بْنِ الحُسَین و عَلی اوْلاد الحُسَین و عَلی اصحاب الحُسَین و عَلی انصار الحُسَین و عَلی العَّباس الحُسین عَلَیه السَلام... "

در مذهب ما ردّ قدح ردّ سلام است...    نظام دستغیب...

ولی من این بار خودم و آماده کرده بودم که به همه بگم...

" هر کی هر جائی هست یه قدم از من فاصله بگیره تا ببینیم بعد چی پیش میاد "

که در کمال تعجب دیدم حالم خوبِ و خداروشکر؛خیلی؛خیلی؛خیلی؛شکر...🥂

گوش کنید🎧 ترانه ی🎼 3ثانیه رو با صدای خوب عرفان ابرا🎤... تقریبا روزی نبوده که این ترانه رو گوش نکنم؛خیلی خوبِ...

می روی از پیشِ چشم اما زِ خاطر؛ هیچوقت...   محمد شیخی...

1.ولی من هر بار که این خانمهای پیر و تو خیابون می بینم که خیلی تاتی تاتی و آهسته و پیوسته راه می رن عمیقا دلم برا مادربزرگم (مادر پدرم ) تنگ میشه... دلتنگی به معنای واقعی کلمه...

2.قدیمی ها هم می گفتن...

" آدم تو پای خودش خار بره؛اما تو پای بچه ش نه...

" من اما میگم آدم برا خودش هر اتفاقی می افته بیفته؛ ولی برا پدر و مادرش نه...

" آمین یا رب العالمین "

تو همه ی دوستان منی...    محمود درویش‌...

1.ولی یکی از ویژگی های نوع بشر که همیشه و همه جا تو چشمم بوده و هست اینه که آدمها به هیچ وجه همو رعایت نمی کنن...





2.قبل ترها شنیده بودم وقتی با کسی دست می دین برای دادن حس خوب به طرف مقابل اجازه بدین اول اون آدم دستتون رو رها کنه اما در مورد آغوش گرفتن و اینکه اگر کسی شمارو بیش از حد معمول تو آغوشش نگه داشت چیزی نمی دونستم و همزمان چند تا احساس مختلف رو با هم تجربه می کردم...
شرم؛خوشحالی؛ترس؛مهربونی...

" آقای دلتنگی "

رو به گندمزارها می آیی ای مولای گندمگون
آیه ی صلحند چشمان شما؛"والتین والزیتون"

قاسم صرافان...

دارو فروشِ خسته دلان را دکان کجاست؟   خواجوی کرمانی...

میگه : مهم نیست آدم باکرگی شو با کی از دست می ده؛ مهم اینه که بعدش بتونی کنار اون آدم طهارت روحتو حفظ کنی...

" CPR "

یه اصلاحی هم هست به نام " برگشتن دل " که نمی دونم اصن ریشه اش از کجاست و از کجا میاد ؟ برا شهرمون یا خودم ابداعش کردم ؟

فقط می دونم که من خیلی دچارش بودم تو این سالها...

به این صورتِ که شما سر یه اتفاق یا بزنگاه متوجه میشی که چیزی در وجودت تغییر کرده ساده تر اگه بخوام بگم دلت برا اون آدم یا آدمهایی که دوسشون داری نمی تپه دیگه...

یه چیزی شبیه " ایست قلبی"...

با این تفاوت که بعد از اینکه " دل برگشت " شما دیگه هیچوقت نمی تونی اون احساسی که داشتی رو احیا کنی... هیچوقت...

زان‌ خوشدلم‌ که‌ هر چه‌ ملال‌ است؛بگذرد...   طالب آملی...

همیشه با خودم فکر می کردم دردی بالاتر از دردهای دنیای زنانه نیست تا اینکه یه روز دستم موقع ظرف شستن برید؛ بعد با خودم فکر می کردم که دردی بالاتر از این نیست که یه روز تیغ کاکتوس رفت تو دستم؛بعد باز با خودم فکر می کردم که دردی بدتر از اینا نیست که یه روز گربه دستمو چنگ زد...
خلاصه که اصن یادم رفته بود این دردهارو که یه بار دیدم یکی از خانم های " پ.ا "‌ یه جوری شلوغش کرده که اصن یه وضعی...
و باز دوباره ته دلم خالی شد...

در بند تو خوشتر ز رهایی...  ‌   سعدی...

1.ولی من همیشه دلم یه آدم خیلی غیرتی می خواسته ها از اون آدمهایی که مجبورت می کنن چادر بپوشی یا در مواجه با نامحرم مدام بهت تذکر میدن؛از اون آدمها که هی میگن روسری تو بکش جلو...
کجا بودی؟
با کی بودی؟
کجا می ری؟
کی بر می گردی؟
خودم می برمت و خودم میام دنبالت و از این حرف ها...




2.ولی رفیق های این بشر خیلی رفیقش نیستن؛اینو هیچوقت بهش نگفتم چون می دونم میگه : تو بدبینی و قضاوت می کنی آدمهارو اما اینطور نیست...




3.و اندر احوالات نفرت از یه آدم فقط همین قدر بگم که امروز بند دلم پاره شد و مجبور شدم بشینم یه گوشه ای تا حالم سر جاش بیاد و تا چند ساعت بعد موقع حرف زدن صدام‌ می لرزید...

حالا اینا خیلی مهم نیست مهم اینه که قلب من کی جای این آلودگی ها بود آخه؟من و نفرت؟ببین چیکار کردن با آدم این نالوطی ها...

خدای روشنی ها؛خدای مهر و لبخند؛دوستت دارم؛دوستت دارم ها...❤

خدایا شکرت به اندازه ی همه ی دانه های شکر موجود در جهان به صورت خاص و ویژه برا امروز؛امروز؛امروز؛امروز؛امروز؛امروز؛امروز؛امروز؛امروز...

بیاین دونه دونه بغل و بوس بدم بهتون و این شادی رو شبیه ویروس پخش کنم تو کل جهان...

صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم...    کلیم کاشانی...

قبل ترها مادرم خیلی تاکید داشت رو ساعت خواب درست و درمون و منظم یا همون " بهداشت خواب"
بنده خدا هیچوقت هم موفق نبود و نشد و من همیشه کمبود خواب داشتم و دارم...

الان که اندازه ی خدا خوابم‌ میاد؛ سرمو می ذارم رو بالش یه صدایی تو سرم میگه :

" چشای تو اگه سگ نداشتن
من شک نداشتم
عوض نمی شدم... "

به این پدیده میگن "خارش مغزی"...

یعنی یک بیت شعر یا یه کلمه ی خاص در طول روز هی تو سرتون تکرار میشه و می افته رو زبونتون...

خلاصه که خواستم بگم اکثریت "بهداشت خواب" نداریم ها با این حال مغزمون می خاره... اصن یه وضعی...


نجات دهنده هم خیلی قشنگ میگه : اگر چه عاشق همیشه تنهاست...
ولی چرا تو...
ولی چرا من...

همین و دیگر هیچ...

زندگی لیلی ست...     بیدل دهلوی...

1.میگه : به گذشته برنگرد؛حتی یک ساعت قبل...




2.میگم : سبز یا سفید؟
میگه : سبز
میگم : چرا ؟
میگه : آخه سبز رنگ مورد علاقه ی منِ...




3.گرما ؛ بی خوابی و خستگی هم یه جوری عفت کلام آدم و تحت تاثیر قرار داده که اصن بی تربیت کی بودم من...





4.و بزرگ شدن دقیقا همون زمانیِ که احساس می کنی لزومی نداره خیلی از حرف هاتو با خانواده؛مخصوصا مادرت در میون بذاری که مبادا ناراحت شن...